ارتینارتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
آرادآراد، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

آرتین والینا

شیرین زبونی آرتین

سلام خیلی وقت به وبلاگ پسری سر نزدیم تو این مدت اتفاقای زیادی افتاده.از همه مهمتر که داداشی تو راهه داره مییاد.البته شایدم آجی شد. آرتین گل مامان خیلی راحت شیر خوردن رو کنار گذاشت دقیقا یک سال و 7ماه شیر خورد.بعد از اون یه مسافرت 2هفته ای به شمال و آذربایجان رفتیم تا ویارای مامانی تمام شه وداریم فصل زمستون رو کنار بابایی به خوبی و خوشی سپری می کنیم. پسری خیلی شیطون بلا شده چند روز پیش کنار من داشته نمازمی خونده بهش گفتم مامانی برای بابایی دعا کن بگو تو کاراش موفق باشه وکارکنه ببه بیاره تو بخوری شروع کرد به دعا کردن دوتا دستاشو بالا آورد وگفت:ادایا بابا کای بشنی(خدایا بابایی کار کنه بستنی بیار...
6 دی 1391

دایره لغات آرتین وشیرین کاریاش

ماما-بابا-جی جی-پیشی-هاپ هاپ-بع(ببعی)-ممااااا(گاو)-پکه(پنکه)-بقه(برق وهر چیزی که نور بده)-آب(هر چیز نوشیدنی)-آب پیس(همون آبه که وقتی درش باز می کنی پیس می کنه (نوشابه)همراه با حرکت باز کردن در نوشابه)-آب بازی-آب بده-به به(اعم از هر چیز خوردنی و ظرف غذا)-داتیس(همه عروسکا و انیمیشن ها)-مشی(ماشین)-سات(ساعت)-تاب تاب-تاب(کتاب)-پوت(توپ)-عمه(همه خانوما)-عم(همه آقایون)-نی نی (تا حد تینیجر)-ددر-کش(کفش) پی نوشت:پسری ازوقتی از خونه در می یاد از هر کسی بخواد دور بشه بای بای می کنه اقاهه دیروز می گفت پسرتون رو هیچ وقت استادیوم نبرید پس نوشت:مامان اشرف هر وقت خونه بیان پس از چند دقیقه وسائلشون رو می ده دست...
4 مرداد 1391

دلتنگی

دیروز بعد از مدت ٢٠ روز که بابایی پیشمون بود رفت سر کار خیلی روز سختی بود مخصوصا برای تو چون بابایی همبازی خوبی برای تو بود هر کاری بخوای برات می کنه.مخصوصا وقتی استخر رو آب می کنه و باهات همراه می شه می رید آب بازی کلی کیف می کنی .ولی حالا که بابایی نیست راه می ری و باصدای بلند صداش می کنی.خیلی مظلوم شدی مهربون من انگار با نگاهت داری منو هم آروم می کنی .دیگه کلافه شدم.با هردرد سری بود آماده شدیم و رفتیم خونه عمه تا حداقل با عمومجید و عمو امید بازی کنی الحق که اونا هم حسابی سر گرمت کردن.پسری نبینم که ناراحت باشی. ...
20 تير 1391

خوشبختی

مامانی دیروز خانمی که مسئول نظافت مجتمع است رو دیدم بچه هاش رو بهم نشون داد پسر کوچیکشو این جوری معرفی کرد: این پسرم توی المپیاد ریاضی مقام آورده .دعاش کنید برای مسابقات کشوری می خوادبره کانادا.با خودم فکر کردم گفتم :ببین پولداری و بی پولی نیست که آینده درخشان میاره این نگرش  آدماست که اونا رو خوشبخت یا بدبخت نشون می ده.آدمایی که چشمشون به دست کسی باشه هیچوقت به جایی نمی رسن باید تلاش کرد .تلاش. ...
4 تير 1391

سنگ پشت و گله از خدا

لاک پشت پشتش‌ سنگين‌ بود و جاده‌هاي‌ دنيا طولاني. مي‌دانست‌ كه‌ هميشه‌ جز اندكي‌ از بسيار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ مي‌خزيد، دشوار و كُند؛ و دورها هميشه‌ دور بود. سنگ‌پشت‌ تقديرش‌ را دوست‌ نمي‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباري‌ بر دوش‌ مي‌كشيد. پرنده‌اي‌ در آسمان‌ پر زد، سبك؛ و سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا كرد و گفت: اين‌ عدل‌ نيست، اين‌ عدل‌ نيست. كاش‌ پُشتم‌ را اين‌ همه‌ سنگين‌ نمي‌كردي. من‌ هيچ‌گاه‌ نمي‌رسم. هيچ&zw...
4 تير 1391

مادرانه(خواسته هایی از خداوند.)

خواسته هایی از خداوند   من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید   خدا گفت: نه آنهابرای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم. بلکه آنها برای این در توهستند که تو در برابرشان پایداری کنی. من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد. خدا گفت:نه روح تو کامل است بدن تو موقتی است.     من از خدا خواستم به من شکیبایی دهد. خدا گفت: نه شکیبایی بر اثر سختی ها بدست می آید. شکیبایی دادنی نیست بلکه بدست آوردنی است.   من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد. خدا گفت:نه من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت بستگی دارد....
14 خرداد 1391

بازی با سایه

چند روز پیش خونه مامان اشرف بودیم ارتین کنار دیوار هی کجو راست می شد و باخودش می خندید دقت که کردیم دیدیم داره با سایش بازی می کنه چقد تو نمک داری مامانی .منو مامان اشرف کلی زوقشو کردیم .خیلی دقت داری پسر .امیدوارم این دقتتتو زندگی همیشه مفید باشه.ذره بین مامان
15 ارديبهشت 1391

پسرم خیلی مهربونه

پسری چند روزیه به خاطر دندوناش حالش زیاد خوب نیست وخیلی کلافه است.کاش این دندونا زود در بیان تا اینقدر زجرنکشه.اون روز از بس کلافه بود نمی دونست چیکار کنه موهامو کشید ومحکم با کله زد توسر من نگاش کردم و خودش متوجه اشتباهش شد اومد صورت منو گرفت وبوسید خیلی زوق کردم نه تنهااز بابت بوسیدنش از اینکه متوجه شد که کارش اشتباه بوده.پسری خیلی دوست دارم.تو تمام دنیای منی . ...
21 اسفند 1390