ارتینارتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
آرادآراد، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

آرتین والینا

حمام

پریروز قند عسل رو برده بودم حمام برای اولین بار توی وان نشست خیلی خوشحال و سر مست بود از اینکه تونسته مستقل بشه و می خواست بازی کنه خیلی کنجکاوه مامان فدای پسر کنجکاوش بشه   ...
20 مرداد 1390

غذا خوردن پسرک

وروجک مامان خیلی با نمک شده دیروز داشتم صبانه می خوردم که دیدم وروجک یه خیز برداشت واومد سینی روکشید طرف خودش نون رو برداشت ومشغول مک زدن شد منو بگی از خنده ریسه می رفتم که این چه حرکتی بود که کرد بعد سرش و بالا می کنه اونم در عین اینکه متعجب شده به خنده مامان می خنده قندیل مامان حدود یک ماهه که غذا خور شده آقا دیگه حریره و پوره سیبزمینی رو به عنوان وعده اصلی غذا به حساب نمی یارن تو این ماه پسری  حلیم(ماهیچه .پیاز.برنج وکمی کره و شکر)سوپ(ماهیچه.برنج.هویج.پیاز.گوجه.سیب زمینی.جعفری.ورمیشل)وحریره بادم وحریره آرد برنج وپوره سیب زمینی رو تجربه کرده که اینا رو خوب میکس می کنیم وبرای پسر آماده می کنیم    نوش جو...
17 مرداد 1390

پسرک می شینه

پسرک شیطون بلا دیروز برای اولین بار به مدت طولانی نشسته بودی مامانی ازت عکس گرفت همینکه عکس و گرفتم فرود اومدی بمیرم چه مامانی داری تو بعد اومدی گریه کنی من خندیدم و بلندت کردم تو هم شروع کردی به پریدن   مامانی وقتی یکی باهات حرف می زنه وبازی می کنه هر از گاهی به من نگاه می کنی فکر می کنم با این نگاهت به من میگی که مامانی حواسم به تو هم هست من بی معرفت نیستم که تو رو فراموش کنم پسری الان از خواب بیدار شده وداره برای خودش بازی می کنه تا صداش در نیومده ما هم از موقعیت سو استفاده می کنیم. راستی تربچه تنها مشکلی که داره پوست حساسشه که همش به خاطر پوشک قرمز می شه چند روز پیش با بابایی بردیمش دکتر کلی برای آقای دکتر خندید ....
13 مرداد 1390

دلم گرفته

سلام به دوست جونا امروز من خیلی حالم گرفته روز جمعه است بابا علی  نیست خودمونم بنا به دلائلی حالمون خوش نیست . میدونید وقتایی که کم مییارم کوچکترین حرف یا حرکتی منو از کوره در می بره وراحت دیگرون میتونن رواعصاب من راه برن . شایدیه خورده از کارای تربچه تعریف کنم حال و هوام تغییر کنه پسرک خیلی شیطون شده همش می خواد باهاش بازی کنم واون به زور می خنده که من ادامه بدم روزا داریم تمرین نشستن می کنیم دست می زنیم و شعر می خونیم تا تربچه کوچولو به توانایی های خودش ایمان بیاره وبدونه که می تونه توی بعضی کاراش مستقل بشه آقا و بابا و مامان و... تمرین می کنیم وپسرک زود خستش می شه راستی آرتین وقتی م...
7 مرداد 1390

پیشرفت های تربچه

آرتین گل من امروز خیلی خوش اخلاق بود.غذا شو بدون اینکه ناز بیاد خورده البته مامانی با دست غذا بهش داده تازه قطره هاشم خورده بدون اینکه بداخلاقی کنه حالا هم اومده اینجا ببینه مامان چی کار می کنه  پسرم وقتی می خندی انگار که تموم دنیا داره می خنده .چند روز بود که به خاطر دندوناش خیلی اذیت   می شد صبا با گریه از خواب پا میشدپسرکم مامانت نبینه که تو ناراحت باشی تربچه مامان دسدسی می کنه .وقتی که آقا می گه به مامانی نگاه می کنه ومی خنده دیروز گذاشته بودمش تو صندلی غذاش متوسل شده بود به عمه مریم و می گفت عمه(یعنی عمه بیا منو از تو این نجات بده)کلی بهش خندیدیم پسرک داره تلاش میکنه بشینه ولی زود ک...
4 مرداد 1390

آرتین و خانم مرغه

چند روز پیش پسرک رو برده بودم باغ شادونه وبا خانم مرغه عکس گرفته پسرم غریبی نکرد فقط متعجب مونده بودکه این دیگه کیه چرا این شکلیه این پسر شیطون بلا عاشق موزیکه هر چیزی که ریتمیبک باشه نطرشون رو به خودش جلب می کنه ...
4 مرداد 1390

صحبتای خصوصی

سلام پسر گلم تو می دونی مامانی چقد دوست داره من چجوری به تو بگم که چقد دوست دارم .وقتی می بوسمت وبهت می گم دوست دارم لبخند می زنی.یعنی می فهمی!یا از روی لبخند من لبخند می زنی.هر چیه که من با این لبخندت خیلی حال می کنم. تازه یاد گرفتی دست می زنی ولی هر وقت خودت دوست داری دست می زنی.فدای تو بشه مامانی.مامان اشرف و خیلی دوست داری وقتی می بینی شون نمی تونی خودتو کنترل کنی ومدام پرو بال می زنی ومی خوای بری بغلشون.مردا رو بیشتر زنا دوست داری وزود تر باهاشون ارتباط برقرار می کنی .با مامانی جنگ بازی می کنی و غش می کنی از خنده.وقتی برات کتاب می خونم زودی خسته می شی وحوصلت سر می ره.از تو کالیسکه نشستن هم متنفری همش می خوای بیرون رو ببینی تو ماشی...
2 مرداد 1390

عکس های آتلیه آقاآرتین

                     من که ازژستات خوشم اومده ودیونه عکساتم شبا تا دیر موقع می زارمو نگاشون می کنم.دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه   ...
31 تير 1390

تبریک به سبحان

سلام پسر شیطون بلا الان که دارم این مطالب رو برات می نویسم همش می خوای بغلم بشی میارمت اینجا میخوای دست به کلیدا بزنی بعد می بینی این طوری نمی شه جلو ما رو بگیری می خوای بیای دست راستم بغل بشی که من نتونم بنویسم  پسرم حق داری می خوای مامانت پیشت باشه وباهات بازی کنه    ولی من چیکار کنم می خوام برات بنویسم که یه روز حالشو ببری الانم گذاشته بودمت زمین که دیگه حوصلت سر رفته و گریت گرفته منم دیگه برات نمی نویسم و میام باهات بازی کنم راستی زن عمو داره برای سبحان وبلاگ درست می کنه من و آرتین به سبحان ومامانیش تبریک می گیم وآدرسشو اینجا براتون می زاریم تاازوبلاگشون دیدن کنید وبا ...
31 تير 1390