مادرانه(خواسته هایی از خداوند.)
خواسته هایی از خداوند
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت: نه
آنهابرای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم.
بلکه آنها برای این در توهستند که تو در برابرشان پایداری کنی.
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد.
خدا گفت:نه
روح تو کامل است بدن تو موقتی است.
من از خدا خواستم به من شکیبایی دهد.
خدا گفت: نه
شکیبایی بر اثر سختی ها بدست می آید.
شکیبایی دادنی نیست بلکه بدست آوردنی است.
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد.
خدا گفت:نه
من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت بستگی دارد.
من از خدا خواستم از دردها آزادم سازد.
خدا گفت:نه
دردورنج تو را از این دنیا دور کرده. وتو را به من نزدیکتر می سازد.
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد .
خدا گفت:نه
تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی.
من از خدا خواستم به من چیزهایی دهد تا از زندگی خوشم بیاید.
خدا گفت:نه
من به تو زندگی می بخشم تا تو از همه آن چیزها لذت ببری.
من از خدا خواستم تا به من کمک کند دیگران را همان طور که او دوست دارد.دوست داشته باشم.
خدا گفت: ...سرانجام مطلب را گرفتی.
امروز روز تو خواهد بود آن را هدرنده.
باشد که خدا تو را برکت دهد.
برای دنیا تو ممکن است فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر ممکن است به اندازه دنیاارزش داشته باشی.
داوری نکن تا داوری نشوی.
آن چه رارخ می دهد درک کن که برکت خواهی یافت.