ارتینارتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
آرادآراد، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

آرتین والینا

قورباغه الینا

الینا جون در حال قورت دادن قورباغه دومشه اولین پروژه رو که خیلی خوب وتقریبا بدون درد سرپشت سر گذاشت دومین پروژه قورت دادن مربوط می شد به گرفتن پوشک که خیلی از آرتین بهتر با این قضیه کنار اومد. پی نوشت: دختر لوس مامان خیلی مهربونی روز عاشورا داشتم روزه گوش می دادم یه خورده گریم گرفته بود که الینا و آرتین هر دو زدن زیر گریه که مامانی گریه نکنالینا که تا شب هر وقت صدای روزه می شنید بدو میومد طرف من و نگاه می کرد که من گریه نکنم. خیلی مهربونی دخترم همچنین تو پسری
18 آبان 1393

شهربازی و خط واحد

سلام بچه های گلم چند روز پیش تصمیم گرفتم بخاطر آقا آرتین با خط واحد بچه ها رو ببرم بیرون'شب قبل من و آرتین با خط واحد رفته بودیم خیابون وبا هم کلی صفا کردیم ذرت خوردیم و پسری پیش نهاد شهر بازی دادن 'از اونجا که بابا و الینا تو خونه منتظر بودن وقت نداشتیم بریم'و مجبور شدیم برگردیم فردای اون روزخیلی دلم به حال الینا جون سوخت اخه اون بیچاره بیشتر وقتا باید خونه مامان بزرگش بمونه تا ما بریم بیرون  خلاصه اون روز بابایی دیر میومد خونه ما هم بچه ها روآماده کردیم و راه افتادیم و از اونجایی که هیچ وقت خدا ما رو وا نمی گذاره دو تا از خانمهای همسایه هم ما رو دیدن و با بچه هاشون با  ما همراه شدن و کلی به بچه ها خوش گذشت .خط سواری و شهر ب...
12 آبان 1393

شیطونی های آرتینی

سلام عصر پاییزیتون بخیر وشادی  ولی من که از دست آرتین خیلی عصبانیم امروز تصمیم گرفته بودم اصلا باهاش در گیر نشم زهی خیال باطل مگه می ذاره اول رفته اسباب بازیش رو پر آب کرده و خودش و خواهرش و خونه رو خیس کرده  خشک کردم و سعی کردم با تذکر قضیه رو فیصله بدم۰بعد از اون خواهرش رو برداشته بی اجازه برده بیرون ۰اونم با تذکر ویادآوری اینکه باید اجازه بگیره ختم به خیر شد بعد از اون شروع به غر زدن کرده اونم با بیخیتلی رد کردیم ۰داشتم نماز می خوندم که با توجه به تذکر قبلش بازم از سرو کول من بالا رفت اینکه فدای سرش خواهرش هم هل می داد دیگه خشمم قلمبه شد و دستم کاری که نباید می کردو ۰۰۰    
27 مهر 1393

پروژه

نازگلای مامان سلام الین خانم داره روزهای مهمی رو پشت سر می زاره گل دختر رو دارم از شیر می گیرم.خودش هم شروع کرده  شماره ۲رو میگه بیشتر مواقع خبر می ده .فعلا فقط شبا شیر می خوره کلمه هایی مثل دادا ماما بابا للام  همون سلام للوکه همو helloتبلت دستش می گیره هرچی بلده میگه به لاک هم میگه لاخلاصه داره شروع میکنه به صحبت کردن.فداش بشم گل دختر نازمهربونم .وقتی می زنه پشتش بوس می کنه.می رقصه و دست میزنه دخترم خانم شده.خیلیم ناز داره گل سر می زنم تو موهاش دوست داره لباسش دامن داشته باشه وقتی لباسش می پوشم کلی کیف می کنه.عاشقتم گلی خانم. آرتین میگه راست می گم مامان یعنی درسته مامان و از من می خواد که نظرم رو در اون مورد بگم.دوست ندار...
29 شهريور 1393

خجالت!!!

دیروز رفته بودیم تفریح ،من از ترس اینکه مثل دفعه پیش آرتین دسته گل به آب نده مرتب ازش می پرسیدم که دسشویی داره!شب که اومدیم میگه:مامان چرا همش اونجا که بودیم ازم پرسیدی،من خجالت کشیدم جلو بقیه!ماهم که متوجه اشتباه شده بودیم'گفتیم ببخشید مامان'از دفعه بعد من فقط دستشویی رو بهت نشون می دم.خوب درست میگه بچه!!!    پی نوشت:دفعه پیش که این اتفاق افتاده بود من این جمله رو به اوگفته بودیم. البته یک ماه از اون قضیه گذشته بود!ایول حافظه!!!            
8 شهريور 1393

شروعی دوباره

سلام عزیزان من ببخشید از اینکه ۹ماه تاخیر داشتیم قول می دم تلاش کنم تا از این اتفاقها دیگه نیگفته تو این مدت تا ریخ هایی که این خانم سینه خیز رفتن و بعد از اون چهاردست وپا رفتن رو شروع کردن یادداشت کردم ولی واقعا متاسفم که کوتاهی کردم .یه سری اتفاقاواقعا دست من نبود.الین خانم ۹ماهه بدون که نشستن و بعداز اون چهاردست وپا شدن و بعد ازجشن  تولد که دایی سعید براشون گرفتن و خیلی خوش گذشت ده روز بعد راه افتادن .در حال حاضر هم خانمی کلی لوسیای نازدارن . روزی چندین بار خدا رو بابت این که دختر به این نازی بهمون داده شکر می کنم.از حالا به بعد بازی هامون رو دوباره براتون با اسناد صوتی و تصویری براتون ثبت می کنم.تو این مدت کلی  کارای جالب کردیم...
6 شهريور 1393

یک روز نسبتا خوب

دوروز طول کشید تا تونستم شما رو آماده کنم که با هم بریم بیرون آخه یه روز با کلی مشقت لباساتون رو پوشیدم که بریم هر دو تا تون خواب رفتید روز بعد با هر زحمتی بود از خونه زدیم بیرون اولرفتیم   پیاده روی دور ورزشگاه توی راه  چیزایی که می دیدیم برات توضیح می دادم و تعریف می کردم که مفهومشون چیه مثل: آفتاب، خورشید ،ورزشگاه، ورزشکار، فوتبال،ماشینهایی که می دیدی و اسمشون رو می پرسیدی اخه تو هم مثل بچه های هم سن وسالت عاشق ماشین هستی از هر نوعیش از جمله کامیون کمپرسی و به قول خودت کف ،لودر ،بیل و...البته توی مسیر یه خورده ترسیدیم .از بس تو مملکت ما امنیت هست آدم جرات نمی کنه با دو تا بچه ساعت 4 بعد ازظهر یه...
12 آبان 1392