ارتینارتین، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
آرادآراد، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

آرتین والینا

یک روز بد

1391/12/27 16:21
نویسنده : سعیده
302 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی این روزا خیلی رو اعصاب من راه می ری خیلی سعی می کنم در

برابرت کوتاه بیام ولی نمی شه.....

از یکطرف سر دسشویی رفتن از طرف دیگه سر

شلوار پوشیدن بعدش گرسنه که بشی لعنت بر عمر بابایی که نباشه من

بیچاره می شم البته یه خورده منم کم توان شدم این روزا نزدیک زایمانمه توان

ندارم زود از کوره در می رم خدا خودش می دونه که دوست ندارم بزنمت و تا

بشه تحمل می کنم ولی اگر بزنمت هم کلی عذاب وجدان می گیرم که

چرا؟ولی تو هم بهونه های بیجا از من می گیری

البته بچه ها تقصیری ندارن این ما والدین هستیم که یه موقع هایی صبر نداریم

یا زیادی بهتون دور می دیم شما هم این جوری به جون ما میفید.

ببخشیداگر بعضی وقتا نمیدونم باهات باید چه رفتاری داشته باشم

با این حال و روزم آزانس می گیرم و می برمت پارک تا انرزیت تخلیه بشه خیلی

موثره ولی خدا خودش می دونه که خیلی سختمه ولی تا شب اخلاقت خیلی

خوب می شه کلی در مورد برخورد باهات مطالعه می کنم ولی روزایی که

بیشتر مطالعه می کنم انگار بدتر می شه

از جمله کاراییت که رو اعصابمه:شلوار نپوشیدن-اینکه من اصلا اجازه ندارم تا تو

بیداری وقتی برای خودم بگذارم مثلا امروز صبح همه دعوای ما سر این بود که

من یه کم پای کامپیوتر نشستم و جنابالی اصلا اجازه نمیدادید که من به کارم

برسم بعد که خاموش کردم تو هم رفتی دنبال کارت -خیلی خوش تیپ کرده

بودی عینک منو زده بودی دمپایی رو فرشی های خوشکلت پا کردی و کلاه سر

گذاشتی دوربین اوردم ازت عکس بگیرم که این شد بلای جونمون همه رو در

اوردی و دوربین رو از من گرفتی منم بی حوصله پاشدم جمع کردم بردمت

دسشویی که بعد از اون 1ساعت گریه کردی که شلوار نمی پوشی و من کلی

عصبانی شدم منو می زدی و می گفتی نیمی پوشم و هر چی تو دستت

مییومد پرت می کردی و من حرث می خوردم چند تا پشت دستی زدمت ولی تو

که کار خودت می کردی بالاخره از کوره در رفتم و کلی گریه کردم از اینکه چرا

نمی دونم چه رفتاری مقابلت باید داشته باشم بعد یه خورده فکرکردم وبهت

پیشنهاد های مختلف دادم که کدوم شلوارت رو می خوای بپوشی تو هم می

گی شلوار میکی موس اخه تو شلوار میکی موس داری؟شلوار جوجو برات آوردم

و بهت گفتم اگه دوست داری بپوش بعد از کلی دعوا و بکش پس کش راضی

شدی و گفتی چایی می خوای گفتم گرسنته ؟الان غذا برات میارم .غذا که

خوردی خوابت گرفت بعد هم کلی اذیت کردی تا خوابیدی کلی دعا دعا کردم که

از کوره در نرم و نخوام بزنمت .زدن کار خوبی نیست ولی....


امیدوارم این روزای پر درگیری کمتر پیش بیاد.

حالا بیدار شدی واومدی پیش مامانی می خوایم تا شب لحظه های خوبی با

هم داشته باشیم دوست باشیم راستی وقتی عصبانی می شی می گی بات

قلم(باهات قهرم)حالا با هم دوست هستیم مگه نه تو هم می گی نه میسگی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)