سخنان قصار گل پسر
پسری می ره کنار پنجره وبه بیرون خیره می شه و میگه: مامانی ببین آفتاب مشکی شده بریم بیرون.
چون تا پاییز نیومده بود بهش می گفتیم آفتاب که رفت می ریم پارک. نمی دونه که حالا پاییزه،
آفتاب مشکی یا هررنگ دیگه ای بشه نمی شه بیرون رفت
الینا پاشو می زنه بهش اوشون دارن کارتون محبوبشون MR BINرو می بینن پاشو هل می ده
کنار،می گم مامانی می خواد باهات بازی کنه .می گه من اشباژیام؟
یعنی اینکه مگه من اسباب بازیم؟
منو ناراحت کرده بود وحرف بد می زد البته به تقلید از خودمون،که صد البته باید اول ایراد خودمون
رو برطرف کنیم،منم باهاش قهر کرده بودم وبا الینا خانم اومده بودم تو اتاق خواب بهش شیر می
دادم به باباش گفت براش شیر بریزه تو شیشه بخوره اومد پیش ما خوابید بعد از چند لحظه گفت:
بژال بوشت کنم نالاحتت کلدم
آخه لواشک من چیکارت کنم
پی نوشت:1-آفتاب را با کسره بخوانید.2-کارتون زیاد نگاه نمی کنی فقط این کارتون وکارتون های
بی صداکم و بیش وکارتونهای آموزشی که شبکه قاصدک پخش می کرد، راستی این شبکه چی
شد؟کسی خبر داره؟3-ودر موردآخر اینکه ما هم وقتی اون رو ناراحت می کنیم ازش عذر خواهی
می کنیم واین رو از ما یاد گرفته
همین الان نوشت:از خواب بیدار شده میگه مامان تو خواب خوشحال شدم که بابایی اومده منو ببره
بندر.حالا آروم شدم آش برام بیار بخورم.چون قبلش دعوا شده بود وغذا نخورده بود.