اندر احوالات پسری
پسری شعرحسنی ما یه بره داشت رو با یه کوچولو کمک مامانی سر بعضی
جاها کامل وبی نقص می خونه که در تلاشم یه وقت که حواسش نیست
صداش روبراتون بزارم.یه توپ دارم و من یه گلم رو خیلی خوب می خونه
.حسنی نگو یه دسته گل هم تاحدودی بلده تازه خاله سوسکه هم مامان
اشرف داره یادش می ده.با آّبرنگ کلی خط خطی می کنه و من و بابایی رو می
کشه البته الینا خانم هم فراموش نشه.تو خمیر بازی کلی دعوا می کنیم .با آرد
و آب و نمک همون طور که مامان یکی از نی نی هاتوضیح دادن براش خمیر
درست کردم البته با خمیر آریا هم بازی می کنه.با لگو هاش برج می سازه وراه
سازی می کنه.ازصبح که بیدار می شه هم داره ماشین وموتور سواری می
کنه.به عمو علی گفتم ماسه بیارن بازی کنیم البته معمولا تا من پیشش بودم
بار توی بالکن خالی می شد وقتی میومدم تو بار هم تو خونه خالی می شد.
جا هم نداشتیم تو بالکن بعضی وقتا می بریم پارک پایین مجتمع و اونجا بازی
می کنیم.نمی تونم عکسش بگیرم چون دیگه بازیتموم می شه و دوربین هم
دست من نمیاد. خلاصه اینم از بازی های ما.بازی با بچه ها توی خلاقیتشون
خیلی اثرداره امیدوارم بتونم تو این مرحله از زندگیش به اندازه کافی کمکش
کنم.