قصه خوندن الینایی
وقتی موقع خواب براشون قصه می خونم با دقت گوش می دن ولی باورم نمی شد که الینا خانم اینقدر خوب توجه کنه
یه روز دیدم در حال ورق زدن کتاب حسنی ما یه بره داشت بود.وباخودش یه چیزی با ریتم می خوند گوش دادمداشت می گفت:کشنگه پلنگه.
ترجمه:لباس حسن قشنگه مثل پوس پلنگه ،حسابی ذوق کردم ،
دیشب داشتم براش قصه حسنی نگو یه دسته گل می خوندم،هروقت می رسید به جایی که حسنی حموم نمی رفت می گفت:نخوام نخوام.هر وقت می رسید به واو واووامی گفت:واوواووا.وتو قصه خوندن با من همراهی می کرددختر گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی