ارتینارتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
آرادآراد، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

آرتین والینا

پروژه

نازگلای مامان سلام الین خانم داره روزهای مهمی رو پشت سر می زاره گل دختر رو دارم از شیر می گیرم.خودش هم شروع کرده  شماره ۲رو میگه بیشتر مواقع خبر می ده .فعلا فقط شبا شیر می خوره کلمه هایی مثل دادا ماما بابا للام  همون سلام للوکه همو helloتبلت دستش می گیره هرچی بلده میگه به لاک هم میگه لاخلاصه داره شروع میکنه به صحبت کردن.فداش بشم گل دختر نازمهربونم .وقتی می زنه پشتش بوس می کنه.می رقصه و دست میزنه دخترم خانم شده.خیلیم ناز داره گل سر می زنم تو موهاش دوست داره لباسش دامن داشته باشه وقتی لباسش می پوشم کلی کیف می کنه.عاشقتم گلی خانم. آرتین میگه راست می گم مامان یعنی درسته مامان و از من می خواد که نظرم رو در اون مورد بگم.دوست ندار...
29 شهريور 1393

خجالت!!!

دیروز رفته بودیم تفریح ،من از ترس اینکه مثل دفعه پیش آرتین دسته گل به آب نده مرتب ازش می پرسیدم که دسشویی داره!شب که اومدیم میگه:مامان چرا همش اونجا که بودیم ازم پرسیدی،من خجالت کشیدم جلو بقیه!ماهم که متوجه اشتباه شده بودیم'گفتیم ببخشید مامان'از دفعه بعد من فقط دستشویی رو بهت نشون می دم.خوب درست میگه بچه!!!    پی نوشت:دفعه پیش که این اتفاق افتاده بود من این جمله رو به اوگفته بودیم. البته یک ماه از اون قضیه گذشته بود!ایول حافظه!!!            
8 شهريور 1393

شروعی دوباره

سلام عزیزان من ببخشید از اینکه ۹ماه تاخیر داشتیم قول می دم تلاش کنم تا از این اتفاقها دیگه نیگفته تو این مدت تا ریخ هایی که این خانم سینه خیز رفتن و بعد از اون چهاردست وپا رفتن رو شروع کردن یادداشت کردم ولی واقعا متاسفم که کوتاهی کردم .یه سری اتفاقاواقعا دست من نبود.الین خانم ۹ماهه بدون که نشستن و بعداز اون چهاردست وپا شدن و بعد ازجشن  تولد که دایی سعید براشون گرفتن و خیلی خوش گذشت ده روز بعد راه افتادن .در حال حاضر هم خانمی کلی لوسیای نازدارن . روزی چندین بار خدا رو بابت این که دختر به این نازی بهمون داده شکر می کنم.از حالا به بعد بازی هامون رو دوباره براتون با اسناد صوتی و تصویری براتون ثبت می کنم.تو این مدت کلی  کارای جالب کردیم...
6 شهريور 1393

یک روز نسبتا خوب

دوروز طول کشید تا تونستم شما رو آماده کنم که با هم بریم بیرون آخه یه روز با کلی مشقت لباساتون رو پوشیدم که بریم هر دو تا تون خواب رفتید روز بعد با هر زحمتی بود از خونه زدیم بیرون اولرفتیم   پیاده روی دور ورزشگاه توی راه  چیزایی که می دیدیم برات توضیح می دادم و تعریف می کردم که مفهومشون چیه مثل: آفتاب، خورشید ،ورزشگاه، ورزشکار، فوتبال،ماشینهایی که می دیدی و اسمشون رو می پرسیدی اخه تو هم مثل بچه های هم سن وسالت عاشق ماشین هستی از هر نوعیش از جمله کامیون کمپرسی و به قول خودت کف ،لودر ،بیل و...البته توی مسیر یه خورده ترسیدیم .از بس تو مملکت ما امنیت هست آدم جرات نمی کنه با دو تا بچه ساعت 4 بعد ازظهر یه...
12 آبان 1392

سخنان قصار گل پسر

پسری می ره کنار پنجره وبه بیرون خیره می شه و میگه: مامانی ببین آفتاب مشکی شده بریم بیرون. چون تا پاییز نیومده بود بهش می گفتیم آفتاب که رفت می ریم پارک. نمی دونه که حالا پاییزه، آفتاب مشکی یا هررنگ دیگه ای بشه نمی شه بیرون رفت   الینا پاشو می زنه بهش اوشون دارن کارتون محبوبشون MR BINرو می بینن پاشو هل می ده کنار،می گم مامانی می خواد باهات بازی کنه .می گه من اشباژیام؟ یعنی اینکه مگه من اسباب بازیم؟ منو ناراحت کرده بود وحرف بد می زد البته به تقلید از خودمون،که صد البته باید اول ایراد خودمون رو برطرف کنیم،منم باهاش قهر کرده بودم وبا الینا خانم اومده بودم تو اتاق خواب بهش شیر می دادم به باباش گ...
12 آبان 1392

این روزها

این روزا در گیر این هستیم که: 1- به پسرک یاد بدیم که پسر خوب پسریه که ،در مورد هر کاری که می خواد انجام بده یا هر حرفی که می خواد بزنه، اول باید فکر کنه ببینه درسته یا نه.که معمولا یا نه، چون دوست نداری فکر کنی. البته این تقاضای سنته ومن هم ازت بیشتر از این انتظاری ندارم .بعضی مواقع هم بعدش فکر می کنی مثل مامانی که وقتی از دستت عصبانی میشه و دستش کارای بد بد می کنه پشیمون می شه و به کارش فکر می کنه پس این یه تمرینه برای هر دو مون چون خرما خورده منع خرماخور نمی کند.پس این هم یکی از تمرینامون هست. 2-آداب غذا خوردن رو بهت یاد بدیم که خودت با قاشق چنگال غذا بخوری ،با دهن پر حرف نزنی،موقع غذا خورن...
12 آبان 1392

کتاب

این هم کتاب هایی که تا الان در مورد مراقبت و نگهداری ورفتار با شما مطالعه کردم واز بقیه کتاب ها مفید تر بوده. البته یه تشکر حسابی هم از اونایی که این کتاب ها رو به من معرفی کردن باید بکنم ...
24 مهر 1392

روزهای اول

پسه خانم در روزهای بدو تولد این گونه بودند.   مامان اشرف برای همه نوه ها اولین بهاری که به دنیا میان این گل ریزون رو می کنن تا حساسیت به بو ی چیزی نداشته باشن.دستشون درد نکنه. انشاالله زنده باشن و سایشون بالای سرمون باشه ...
22 مهر 1392